![](/files/fa/news/1401/2/10/6138_764.jpg)
در نگاه اول، اینجا یک خرازی ساده به نظر میرسد؛ اما اگر کمی دقیقتر باشی، چیزهایی عجیبتر در گوشهوکنار پیدا میشود که ربطی به خرازی ندارد. تابلو نقاشی کمرنگ و خاکگرفته روی دیوار، یک کارتن پر از مجلات توفیق و تماشا متعلق به پنجاهتاشصتسال پیش که زیر پیشخوان پنهان شده و حتی ترازوی سنگی قدیمی که بالای آخرین قفسه است.
محمد حاجیپور شاید تنها کلکسیونر محله انصار باشد. از همان کودکی شروع به جمعکردن وسایل مختلف میکند؛ از سکه و اسکناس گرفته تا پوست آدامس، کتاب و مجلههای قدیمی. او حالا، بعد از سالها، یک مجموعه بزرگ از اشیای قدیمی دارد.
اما محمد فقط یک مجموعهدار نیست؛ او قصهگوست. مردم به خرازی او میآیند و پای داستانهایش مینشینند، گاهی با شیطنت سکهای از مجموعهاش برای خودشان برمیدارند و پس نمیدهند. گاهی هم قیمتهای عجیبوغریب برای خرید بعضی از اشیا پیشنهاد میدهند. اما برای محمد این مجموعه فقط تشکیلشده از اشیای قدیمی و قیمتی نیست؛ هرکدام دریچهای هستند به گذشته، تاریخ و خاطراتی که او دوست دارد.
حالا محمد را همه میشناسند؛ با همان خرازی سادهاش که بیشتر شبیه یک نمایشگاه کوچک است. هرکسی که سری به آنجا میزند، با یک داستان جدید برمیگردد؛ داستانی که شاید هیچجای دیگر به گوشش نخورد.
آدم اصلا انتظار ندارد در کوچههای تنگ و کجومعوج محله انصار، به یک کلکسیونر (مجموعهدار) برخورد کند. در جایی که مردم بیشتر درگیر تهیه مایحتاج ضروری زندگی هستند، کسی زندگی میکند که به جمعآوری اشیای قدیمی و کمیاب علاقهمند است. برای محمد حاجیپور، گردآوری اشیا راهی برای گریز از روزمرگی و جریان عادی زندگی است، چیزی که او را از فضای خاکستری اطرافش جدا میکند و به هیجان میآورد.
هنگام گفتوگو، یکجا بند نمیشود؛ پرجنبوجوش است و ذهن شلوغی دارد، درست مانند مغازه کوچک و مجموعهاش که در آن هرچیزی پیدا میشود. کافی است چندصفحه از مجلهها و کتابهای قدیمیاش را ورق بزنی تا به وجد بیاید. با شوق حرف میزند و هر لحظه وسیلهای تازه از گوشهوکنار خرازیاش بیرون میکشد. از یک خاطره به خاطره دیگر میپرد؛ دراینمیان پاسخ مشتریها را هم میدهد.
از یکجایی به بعد، کرکره مغازه را پایین میکشد، پشت پیشخوان مینشیند تا تمام وسایلش را یکییکی نشانمان بدهد.
- علاقهتان به جمعآوری اشیا از کجا شروع شد؟
این علاقه را از پدرم به ارث بردهام. او رفتگر بود و یک بقالی کوچک هم در پنجراه پایینخیابان داشت. اما تمام عشقش جمعکردن اشیای مختلف بود. سکهها را از زمان پیش از انقلاب جمع میکرد، ظروف و سینیهای مسی قدیمی و چیزهایی که شاید دیگران دور میریختند. بقالیاش شبیه یک موزه کوچک بود.
- آگاهانه شروع به جمعآوری این مجموعهها کردید؟
آن زمان حتی کلمه «کلکسیون» به گوشم نخورده بود! فقط میدانستم به جمعکردن وسایل قدیمی علاقه دارم. هر چه به دستم میآمد، نگه میداشتم.
- اولین چیزهایی که جمع کردید چه بود؟
اگر اشتباه نکنم چهاردهپانزدهساله بودم. برای جمعکردن پوست آدامسهایی که مردم روی زمین میانداختند، به پارک ملت میرفتم! هنوز هم آن پوست آدامسها را نگه داشتهام و داخل جعبه مرتب و تمیز دستهبندی کردهام. آدامسهای شیک، خروسنشان، آیدین. اینها دیگر تولید نمیشوند و حالا برایم مثل عتیقهاند.
- چه زمانی این علاقه را جدیتر دنبال کردید؟
دوران نوجوانی، شاگرد شکلاتفروشهای اطراف حرم بودم. یک دوره هم ژاکتبافی میکردم و بعد تراشکاری یاد گرفتم. اما سال۷۸، وقتی وانت خریدم و به خریدوفروش ضایعات مشغول بودم، تازه متوجه شدم دنیای اشیای قدیمی چقدر گسترده است. آن زمان ضایعات و پسماندها را کمپوست میکردند. من هفتهای چندبار به آنجا سر میزدم. در میان ضایعات، چیزهایی پیدا میشد که عمرشان به چند دهه میرسید.
- عجیبترین چیزی که میان ضایعات پیدا کردید، چه بود؟
یک کشکول درویشی مسی بهشکل پرنده! تا آن روز فقط اسم کشکول را شنیده بودم و از نزدیک ندیده بودم. شاید هشتادنودسال قدمت دارد. دیدنش برایم خیلی هیجانانگیز بود.
- ارزشمندترین وسیله مجموعه شما چیست؟
قیمت مادی آنها را نمیدانم ولی برای من، چیزهایی که از پدرم باقی مانده است، ارزش معنوی زیادی دارند؛ مثل ترازوی سنگی مغازهاش. بعداز فوتش، خواهر و برادرهایم میخواستند آن را بفروشند، اما خودم خریدم تا دست کسی نیفتد. یا مثلا تسبیح ساچمهاش که رزمندهها زمان جنگ برای او ساخته بودند. همیشه همراهم است و حس خیلی خاصی به آن دارم.
- به خاطر این اشیای قیمتی تابهحال توی دردسر افتادهاید؟
یکی از وسایل قدیمیام آینه بنز زمان شاه است. این آینه روی پیکانی بود که خریدم. نمیدانستم چقدر ارزش دارد، اما انگار اشیای قدیمی خودشان دنبال من میآیند! چندبار بهخاطر همین آینه تعقیبم کردند. پانزدهسال پیش ۴۰۰هزار تومان روی آن قیمت گذاشتند، اما نفروختم.
- تابهحال مجبور شدهاید چیزی را که دوست دارید، بفروشید؟
کرونا که شد، مغازهام تعطیل بود و درآمدی نداشتم. زن و بچه دارم و باید خرج زندگی را درمیآوردم. مجبور شدم لوستر قدیمی مجموعهام را بفروشم؛ لوستری دویستساله که هنوز شبها خوابش را میبینم و دلم برایش تنگ میشود.
- چیزی هست که بهدنبالش باشید و هنوز نخریده باشید؟
دنبال یک تلویزیون سیاهوسفید قدیمی هستم. کلی خاطره با این تلویزیونها دارم. بچه که بودیم، ساعتها جلو تلویزیون مینشستیم و کارتون تماشا میکردیم. تلویزیون خانه پدرم خراب شد و بعد هم نمیدانم چه بلایی سرش آمد، ولی خیلی دوست دارم دوباره یکی مثل همان را پیدا کنم.
- کدام مجموعه برایتان خاصتر است؟
پول و سکههایم را بیشتر از همه دوست دارم. شاید سیصدسکه قدیمی دارم که همه را مرتب دستهبندی کردهام. گاهی که دلم میگیرد، سکهها را از قوطی بیرون میآورم، ساعتها با دستمال تمیزشان میکنم و دوباره داخل قوطی میگذارم.
- داستان جمعآوری کتابها و مجلههای قدیمی مجموعه شما به کجا برمیگردد؟
اولینبار برای خرید ضایعات کاغذ یک روزنامهفروشی، به خیابان کوهسنگی رفتم. آنجا لابهلای کلی کاغذ، چشمم به مجله توفیق افتاد. یکی از آنها را بازکردم و کمی ورق زدم. خیلی جذاب و خواندنی بود؛ برای همین هرچه از این دست مجلات لای آن کاغذها بود، سوا کردم و نگه داشتم. آن زمان مردم ارزش این کتابها را نمیدانستند. یادم میآید که بسیاری از آنها را از نمکیها کیلویی ۵تومان میخریدم. بیشتر مجله توفیق و کتابهای چندریالی قدیمی بودند که حالا ارزش زیادی دارند. هنوز هم از ضایعاتفروشها یا دوست و آشنا هرکس که داشته باشد، این مجلات و کتابها را میخرم.
- خودتان کدام کتابها را بیشتر دوست دارید؟
مجلههای توفیق را بیشتر دوست دارم و همه را هم خواندهام. غالبا مربوطبه سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ هستند. بعد از آن کتابهای تاریخی را دوست دارم. دلم میخواهد از تاریخ سر دربیاورم. مثلا به خاطر این علاقهام به خیلی شهرها سفر کردهام و یزد، شیراز و اصفهان را گشتهام.
مجلههای توفیق را بیشتر دوست دارم و همه را هم خواندهام. غالبا مربوطبه سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ هستند
- خودتان فکر میکنید این همه علاقه به جمعآوری اشیای قدیمی چه دلیلی دارد؟
من آدم خاطرهبازی هستم. تمام عشقم این است که در هر فرصتی بنشینم این وسیلهها را نگاه کنم و یاد قدیم بیفتم.
- اگر فقط بتوانید یکی از وسایلتان را نگه دارید، کدام را انتخاب میکنید؟
وسایلی که یادگار پدر و مادرم هستند، مثل ترازوی سنگی پدرم و چراغ گردسوز مادرم. اینها برایم عزیزترند و خاطرههای کودکیام را زنده میکنند.
- آیا خانوادهتان هم شما را همراهی میکنند؟
همسرم علاقه چندانی ندارد، اما دختر و پسر کوچکم عاشق وسایلم هستند. گاهی آنها را از انباری مغازهام بیرون میکشند، وسط خانه پهن میکنند و میخواهند داستانشان را تعریف کنم.
- واکنش اهالی و همسایهها به مجموعههای شما چیست؟
داخل خرازی من، خیلیها فقط دنبال خرید مداد و پاککن و لوازمتحریر هستند، اما اگر کمی دقت کند، وسایل قدیمیام را میبیند. معمولا وقتی مشتریها چیزی قدیمی مثل یک مجله یا کتاب میبینند، تعجب میکنند و درباره آن میپرسند. من هم اگر فرصت باشد، داستان وسیله را تعریف میکنم. خیلیها بعد از دیدن وسایل قدیمی، یاد خاطرات بچگیشان میافتند. کتابها را ورق میزنند و آه میکشند. این لحظهها برایم خیلی شیرین است. به نظرم وسایل قدیمی تنها اشیای فیزیکی نیستند. انگار خودشان راوی کلی داستان و خاطره هستند.
- تابهحال بدون اجازه چیزی از مجموعه شما برداشتهاند؟
کلی سکه قدیمی از کشورهای دیگر داشتم که حالا پیدایشان نمیکنم و کلی مجله قدیمی که دیگر نیست. بعید نیست برداشته باشند.
- بهطور کلی چطور این وسیلهها را پیدا میکنید؟
اگر علاقهمند باشی، از هرراهی اشیای قدیمی را پیدا میکنی. ازطریق ضایعاتفروشها، دوست و آشنا. حتی در برنامه دیوار دیدهام که کتاب و نوار کاست قدیمی میفروشند. خیلیها هم شماره من را دارند و خودشان به من زنگ میزنند. خیلیها ارزش این عتیقهجات را نمیشناسند. مثلا پدرشان فوت میکند و وسایل قدیمیاش را داخل نرمافزار دیوار برای فروش میگذارند.
- بزرگترین دستاورد شما از پیگیری این علاقه چیست؟
آدم کنجکاوی هستم و دلم میخواهد از تاریخ و گذشته سردربیاورم. این پیگیریها اطلاعات من را افزایش داده است. علاوهبراین کلی دوست جدید به زندگیام اضافه کرده است. حالا کلی دوست ضایعاتفروش، انباردار و... دارم که اگر شیئی قدیمی پیدا کنند به من زنگ میزنند و حال و احوالم را هم میپرسند. مردم هم من را یک مغازهدار ساده نمیبینند. به هوای دیدن وسایل جدید کلکسیونم به من سر میزنند و از صحبت با من لذت میبرند.
- چرا بیشتر وسایلی که جمع کردهاید، متعلق به دهههای اخیر است؟
بهترین سالهایی که بر من گذشت، اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰ بود. دقیقا میشود ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۸. این تنها برای من نیست و خیلی از دوستان و آشنایان هم گفتهاند در همین دورهها خوشحالتر بودهاند یا حال بهتری داشتهاند. انگار همهچیز آن سالها فرق داشت و خالصتر بود؛ از مزه خوراکیها گرفته تا اشیا و حتی آدمهایش.
- هدفتان از جمعآوری این اشیا چیست؟
دوست دارم روزبهروز به وسایل مجموعهام اضافه و مغازهام را به یک موزه کوچک تبدیل کنم. یا حتی اگر بشود، همینجا در همین محله کتابخانه و موزهای کوچک درست کنم. مطمئنم مردم خیلی استقبال میکنند.
* این گزارش دوشنبه ۳ دی در شماره ۶۰۵ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.